اشعاری که در پی می آید توسط نگارنده و همکارم خانم ادیبه تعلقدر ترجمه شده، مقاله و ترجمه اشعار را در نشریه انگلیسی زبان تهران بیورو بخوانید
نادیا انجمن
نیست شـــوقی کــه زبان باز کنـــم از چـــه بخوانم؟
من کـــه منفور زمـــانم، چه بخوانم چـــــــه نخوانم
چـــه بگویم سخن از شهـــد، که زهــراست به کامم
وای از مشت ستمگـــــر که بکــــــــوبیده دهــــانــم
نیست غمخـــوار مــرا در همه دنیا کــــــه بنـــــازم
چــــه بگریم، چـــه بخنــدم، چـــه بمیرم، چـه بنالـم
من و این کنج اســارت، غــم نـــــاکــامی و حسرت
کـــــه عبث زاده ام و مهــــــــر ببـــاید به دهـــانــم
دانم ای دل کــــه بهـــاران بـــود و مـــوسم عشرت
من پــــر بسته چـــه سازم کـــــــه پـــریدن نتوانم
گـــرچه دیری است خمـــوشم، نـــرود نغمه زیـادم
زان که هـــر لحظه بـــه نجــوا سخن از دل برهانم
یــــاد آن روز گـــرامی کـــــه قفس را بشگـافـــــم
سر بــرون آرم ار این عــزلت و مستــانه بخوانـــم
من نــــه آن بیــــد ضعیفـــم کـــه ز هــر باد بلـرزم
دخت افغـــــانم و بـــرجاست کــــه دایم به فغـــانـم
پروین پژواک
مرگ خورشید
و
آنگاه
خورشید سرد شد
و ستاره ها بر زمین فرو ریختند
حفره های عمیق را به وجود آوردند
حفره های عمیقی که صدای دردناک تهی بودن
از آنها بر می خاست
و حال
این جا تاریکی است
این جا برگ های آرزو بر باد رفته اند
این جا چه یس استعداد ها که نا شاد رفته اند
این جا پرنده ها را سر بریده اند و خورده اند
این جا کتاب ها را برای گرمی اطاق
سوزانده اند
این جا نهال ها را برای کوبیدن اطفال
از بیخ در آورده اند
این جا مفکوره ها از ترس جان
از چهار دیوار فکر به بیرون نجسته اند
…
ای آنانی که از درخت آرزو برگی هم نچیده اید
آیا هرگز شما
از این بالای دریای ظلمت
پلی به سوی نور نخواهید ساخت؟
ای زندانی های جهان نفس
آیا هرگز به سوی نور نخواهید شتافت؟
بهار سعید
سیه چادر مرا پنهان ندارد
نمای مو مرا عریان ندارد
چو خورشیدم ز پشت پرده تابم
سیاهی ها نمیگردد نقابم
نمی سازد مرا در پرده پنهان
اگر عابد نباشد سست ایمان
تو کز شهر طریقت ها بیایی
به موی من چرا ره گم نمایی
نخواهم ناصح وارونه کارم
که پای ضعف تو من سر گذارم
کی انصافی درین حکمت ببینم
گنه از تو و من دوزخ نشینم
بجای روی من ای مصلحت ساز
به روی ضعف نفست چادر انداز
لیلا صراحت روشنی
آیتی برای جاودانگی
در من حضور تو
آئینه ای است
به وسعتِ هستی
به با صفائی بهار
چشم هایم را
در آئینه می کارم
تا آیتی روید
جاودانگی بهار را
فرنگیس سوگند
تقدیم به روسپیان باكره سرزمینم !
ساعتی خندید با خود از دم یك روسپی
بعد چیغی زد هراسان در غم یك روسپی
لحظه ی آیینه گشت و در نبودش خیره شد
بعد هم آلوده شد در عالم یك روسپی
هر شب و هر روز هر ساعت همیشه … داد زد
در میان بازوان محكم یك روسپی
تا كه گژدم گشت نیشی زد به خویش و گریه كرد
بعد تصویری كشید از مرهم یك روسپی
مرگ هم سرگرم بازی در حدود شهر بود
بی رقم خندید در چشم نم یك روسپی
باز آذر شد تمام ماجرا ناگفته ماند
زاد روزم را به هم می زد غم یك روسپی
نادیا فضل
آه
آیا سکوت پرندگان را احساس می کنی؟
آیا می بینی
نگاه پرندگان را؟
که از پس میله ها
به قلب شب تیره شب تیر می کشد
خالده فروغ
پنج عصر
(گلچین شده)
ساعت زمان ما
همیشه پنج عصر است
هیچگاهی پنج بامداد نبوده است
هیچگاهی از برکه ء یادم نخواهد رفت
که تحرک گناه نا بخشودنی روزگار است
همیشه بوی غروب در مشامم اندوه می آوَرد
مجسمه ء کوهی در من شکل میگیرد
و هر شب با گریستنی طولانی
فرو میریزم
شهر فریاد زنگار بسته است
خسته است
کلکین خانه ء ما اٌژنگین کلام است
با دیوار در میان میگذارد
بیداریی را که به اٌن نرسیده است
این بار، باران
در گرداگرد باد میوزد
و دستان درختان را
بی هیچ سنجشی به زمین پرتاب میکند
نای
نای تنهایی باید نواخت.
_ _ _
برای خواندن ترجمه انگلیسی اشعار لطفا اینجا را کلیک کنید
4 Comments
بسیاز شهر مقبول وبرایم دلچسب بود خواهانم که دررابطه به موضوع هیچ کس سرهیچ کس عاشق نیست اگر لطف کنید یک قطعه شهر بسایید بسیار خوب وخوش خواهد شدم ولطف نموده به امیل من ارسال کنید
من طرفدار فعالان حقوق زن هستم
زنان نیم پیکر جامعه هستند که اگر فعال نباشند به این معنی که نیم از جامعه فلج یا هم نابود است چنانچه در جامعه افغانستان ثابت ساخته در طول تاریخ که زیاد به این قشر سهم ندادند و یا هم شرایط را طوری آماده ساختن که این قشر از جامعه رشد نکنند و تاثیر آن را در جامعه افغانستان ملاحظه کردیم. از خدای منان خواهان آنم که دولت مردان ما از این به بعد به این قشر مظلوم توجه داشته باشند تا که یک جامعه کامل و با ثبات داشده باشیم . تشکر از همه
زنان نیم پیکر جامعه هستند که اگر فعال نباشند به این معنی که نیم از جامعه فلج یا هم نابود است چنانچه در جامعه افغانستان ثابت ساخته در طول تاریخ که زیاد به این قشر سهم ندادند و یا هم شرایط را طوری آماده ساختن که این قشر از جامعه رشد نکنند و تاثیر آن را در جامعه افغانستان ملاحظه کردیم. از خدای منان خواهان آنم که دولت مردان ما از این به بعد به این قشر مظلوم توجه داشته باشند تا که یک جامعه کامل و با ثبات داشده باشیم . تشکر از همه
یــــاد آن روز گـــرامی کـــــه قفس را بشگـافـــــم
سر بــرون آرم ار این عــزلت و مستــانه بخوانـــم